آذر ماجدی با اشاره به بحثى در حاشيه مراسم خاکسپارى يداله خسروشاهى و اشاره به شعار "تشکلات مستقل کارگری تنها راه رهایی کارگران"٬ مطلبى در نقد ديدگاه و گرايش غير کمونيستى "کارگر کارگرى" نوشته است و تاکيد کرده است که برخلاف اين ديدگاه تنها راه رهائى کارگران کمونيسم و انقلاب کمونيستى است. آذر ماجدى دراين بحث تشکل مستقل کارگرى را نفى نکرده بلکه برضرورت تشکل حزبى و کمونيستى کارگرى تاکيد کرده است.
عباس فرد٬ که البته در مقام استاد "روشنفکر شناس" و مدارج مختلف روشنفکرى ظاهر شده است٬ تا اين حد به اخلاق سياسى و امانتدارى پايبند نبوده است که حرف مکتوب آذر ماجدى را تحريف نکند. او با يک چرخش قلم "تنها راه رهائى" را از اين شعار حذف کرده و در مورد "تشکل مستقل کارگرى" حرف زده است. اما مسئله به همين جا ختم نميشود. عباس فرد به سبک محفل بهمن شفيق و منتقدينى که با پرچم دو خرداد در سال ١٩٩٩ از حزب کمونيست کارگرى جدا شدند٬ همان تزهاى سياسى را در مورد اوضاع سياسى تکرار کرده است. ايشان با مشتى عبارات مانند "خود شيفته٬ به سبک دروس دبيرستانى (همان بچه محصل معروف و تکيه کلام قشر خاصى در ايران)٬ ساده لوح٬ خانواده مقدس ولايت" و مشتى فحش سياسى نشان داده که اين "مقام ولايت روشنفکر شناس" چه فرهنگ و اخلاقيات متعالى "کارگرى" اى دارد! عبارتهایی که عباس فرد در مورد آذر ماجدی و کمونيسم کارگرى بکار می برد٬ پیش از هر چیز نشانگر مشکل شخصی او و محفلش با آذر ماجدی و با منصور حکمت است. اینروزها به نوعی مد شده است که هر کس که می خواهد سنگى به طرف منصور حکمت بيندازد و با توهين خود را خالى کند ابتدا آذر ماجدی را نشانه میگیرد! مخالفين کمونيسم کارگرى٬ مستقل از اينکه قوم پرست اند يا "سوسياليست کارگرى" يا نارفيق سابق يا دو خردادى و يا "کارگر کارگرى" دراين خصيصه بطور عجيبى اشتراک دارند!؟
کمونيسم برسر اينست که جامعه اى داشته باشيم که لايه بنديهاى کاذب و تاريخى خاتمه يابد و انسان آزاد از جامعه طبقاتى و مالکيت خصوصى و بردگى مزدى بتواند تاريخ انسانى اش را شروع و خوشبخت زندگى کند. ما هيچگونه اصرارى بر حفظ اين تقسيمات مرسوم جامعه بورژوائى نداريم. کمونيسم نيازى به کسانى که با سنت چله نشينان انواع و اقسام "روشنفکر" تعريف ميکنند ندارد. کسانى که بجاى جدال طبقات روى دعواى "کارگر- روشنفکر" متمرکز شدند و حالا از اين طرف بام افتاده اند. اما تعریفی که عباس فرد از روشنفکر میدهد آدم را یاد دوره چاپ سنگی می اندازد. اولا به لطف اینترنت و ماهواره و تلویزیون و چاپ گسترده کتاب و روزنامه سطح اطلاعات و دانش تئوریک مردم دنیا روز بروز بالاتر میرود و افتخار تصاحب اندیشه از کسانی که دوست دارند برای خود "مقام اجتماعی" دست و پا کنند٬ يا بقول ايشان "ولايتمدار کارگر و روشنفکر" باشند٬ گرفته میشود. ثانیا از خود مارکس تا لنین نفرت نسبت به این طبقه از پز فروشان پرمدعا دیده میشود. عباس فرد جالب است مارکس را هم روشنفکر میداند با این ارفاق که کارگران دوستش دارند! این دیگر مضحک است. نزول کمونیسم به تئوری روشنفکری از دست ایدئولوگهای طبقه سرمایه دار تا به امروز بر نیامده است. عباس فرد بهتر است بخود زحمت ندهد.
عباس فرد از موعظه های اخلاقی- روانشناسانه با یک پرش به حزب کمونیست کارگری می رسد. البته باید این توضیح را بدهم که حزب کمونیست کارگری در ذهن ایشان همان حزب منصور حکمت و خط مشى سیاسی منصور حکمت است. امثال ايشان با خود "اژدها" کار دارد. او ظاهرا بحثش در مورد تشکل مستقل کارگرى و دفاع از سنديکاليسم است اما ناگهان به شیوه عضو گیری در کمونیسم کارگری میرسد. همان بهانه های قدیمی که در سال 99 برای پیشبرد خط دفاع از اصلاحات در درون حزب کمونیست کارگری قرار بود پیش ببرند و به دیوار منصور حکمت و رادیکالیسمش برخوردند! اما وقتى کمی دقیق تر بشویم همان بحث قدیمی را در فازی جدید در مقاله عباس فرد مشاهده ميکنیم. اینبار عباس فرد بجای حزب کمونیست کارگری٬ منصور حکمت و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را هدف میگیرد. جالب اینجاست که ایشان هم مانند تمام چپهای رادیکال و پوپولیست٬ حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به این بهانه که در اعتراضات اخیر در اطلاعیه هایش از تلاش مردم براى سرنگونی سخن گفته است متهم به "خرده بورژوا" بودن میکند. عده اى "رادیکال و کمونيست" بودن را معادل خانه نشستن و پاسيفيسم ميدانند. عده اى بورژوا و ناسيوناليست چپ و اتفاقا سنديکاليست به موسوى و شرکا اميد بسته اند. اما موضع عباس فرد در عين نزديکى به سوسيال پاسيفيستها بيشتر شبیه امثال مهدی خانبابا تهرانی و چشم بستن به جریان اصلاح طلب حکومتی است! اين قبيل مواضع را هرچه گلاب "کارگرى" بپاشيد همان است و به همان جنبش ضد کارگرى خدمت ميکند. تاريخا اين گرايش کارگران را به مبارزه براى مسائل صنفى محدود کرده است و سياست را دست بورژوازى ليبرال داده است. اين خط٬ چه کارگرى کارگرى و چه مائويست و توده ايست و ناسيوناليست٬ البته به کارگران بعنوان "شاخه کارگرى" نياز دارد و تابلويش است. اما پشت اين تابلو همين "روشنفکران" محترم نشسته اند که در هر رکعت نماز به جنس خودشان "در دفاع از کارگر" لعنت ميفرستند!
اما این حضرات آنقدر که به کمونیستها و منصور حکمت و آذر ماجدی دشنام میدهند همانقدر برای سران حکومتی رژیم جنایتکار احترام قائلند و دقیقا همان جملاتی که خاتمی و دوخردادیها در آنزمان در مقابل حزب کمونیست کارگری منصور حکمت تکرار می کردند را تکرار میکند. عباس فرد می گوید کمونیستها قرار است کارگران را به عصیان بشکند! این جمله را حتی خاتمی نگفته بود. رفسنجانی و حدادعادل گفته بودند. اما عباس فرد از موضع دو خردادى شفيق- آذرين- مقدم با لحنى زشت و ادبياتى بازارى ميگويد: "... انتخاب خاتمی در 12 سال پیش را نشانهی سقوط جمهوری اسلامی میدانستند"! به همين سياق به موضع امروز حزب اتحاد کمونيسم کارگرى در مورد اوضاع سياسى هم ميپردازد و در پستوى علم "کشف الاسرار" درمى يابد که اين تحليلها براى سهيم شدن با بورژوازى است!؟
واقعا چه نيازى هست براى کسى که از اول بنا را به دروغگوئى٬ تحريف و جعل٬ و نفرت پراکنى عليه کمونيسم کارگرى نهاده است٬ توضيح داد که اينگونه نبود. حزب کمونيست کارگرى دوره منصور حکمت گفت راى مردم به خاتمى نه به ناطق نورى بود. مردم کل اين حکومت را نميخواهند. عباس فرد درست مثل تحريف بحث "تشکلات مستقل کارگری تنها راه رهایی کارگران" است٬ موضع کمونيسم کارگرى را وارونه ميکند تا موضع دو خردادى آنزمان شرکاى هم محفل و هم موضع سياسى امروز خود را با فيس و افاده توخالى "کارگرى" روتوش کند. و بالاخره با اشاره به اطلاعيه حزب اتحاد کمونيسم کارگرى «جمهورى اسلامى در سراشیب سقوط دست و پا ميزند٬ وقت آنست که کارشان را تمام کنيم!» به ما ميگويد اگر اين تحليل تان درست است چرا به ايران نميرويد و مشغول "انقلاب تان" باشيد؟ واقعا درد عباس فرد ايران نرفتن ماست يا اينکه ميگويد جمهورى اسلامى محکم سرجايش است و ما بايد از سرنگونى طلبى و کمونيست بودن دست برداريم؟
عباس فرد حزب اتحاد کمونیسم کارگری و آذر ماجدی را مورد مواخده قرار می دهد که بعد از 12 سال شعار سرنگونی٬ جمهوری اسلامی سرنگون شد؟ اين ذوق زدگى در باره سرنگون نشدن جمهورى اسلامى صاحب دارد و عباس فرد از روى دست آذرين – مقدم کپى کرده است. باید این سوال را به نوع دیگری طرح کرد: آیا بعد از 12 سال "تز" يک من يک غاز محافل امثال شما مبنى بر "جنبش اصلاحات" و "نرماليزه شدن سرمايه دارى" و سنگر گرفتن در جناح چپ جنبش دوخرداد٬ جمهوری اسلامی اصلاح شد؟ سرمايه دارى ايران بازسازى شد؟ "جنبش اصلاحات" پايه اى بودنش ثابت شد؟ مردم به جمهورى اسلامى رضايت دادند؟ "اشرافيت کارگرى" عروج کرد؟ آیا در این 12 سال جنبش کارگری دفن شد؟ آیا طبقه کارگر ساکت نشست؟ لنین مثال جالبی در این مورد دارد: ما می جنگیم تا ببینیم چه می شود؟ اما شما چه؟ شما یک شبه سپر رادیکالیسم انقلابی را با خطی راست تاخت زدید و هنوز هم عليه هر کسى که از انقلاب و سرنگونى حرف بزند بدنتان کهير ميزند. آيا واقعا شما از اینکه مردم به خیابانها آمده اند و به نيروى سرکوب تهاجم ميکنند و شعار مرگ بر جمهورى اسلامى ميدهند ناراحت هستيد؟ آيا از اينکه حزب اتحاد کمونیسم کارگری فراخوان برپایی شوراها را میدهد بر آشفته شده اید؟ چه شما بخواهید چه نخواهید شوراهای کارگری تشکیل خواهد شد و آنروز شما حتی مقام منشویک های سرخورده را هم نخواهید داشت! در این میان مواضع حزب اتحاد کمونیسم کارگری روشن و مشخص است. سرنگونی جمهوری اسلامی و سازماندهى انقلاب کارگری و برپایی شوراها و حکومت کارگرى امری است که اینها نمی توانند از منصور حکمت و آذر ماجدی و حزب اتحاد کمونیسم کارگری قبول کنند. نمی شود شوراها را رد کرد ولی بدیلی برای آن پیدا نکرد.
سنديکا و شورا
عباس فرد نميخواهد بحث سياسى و مستدل کند و گرنه ميتوانست به سياستها و قطعنامه هاى حزب ما مراجعه کند. سنديکاليسم هرچه هست و هر تاريخى دارد و يا در اروپا و آمريکا چه گلى به سر کارگر زده يا نزده است اينجا مورد بحث نيست. سنديکاليسم در ايران اما با خط مشى توده ايسم تداعى ميشود- مستقل از اينکه هر سنديکاليست رابطه فردى با جريانات توده ايستى داشته باشد يا نه - و شورا با خط مشى مبارزه راديکال کارگرى. اينها دو سنت مبارزاتى در درون طبقه کارگراند و انکار آن و بخود پيچيدن "تئوريک" تفاوتى دراين واقعيت ندارد. حزب ما در تقابل با "سنديکاليسم بعنوان يک خط مشى سياسى" و نه در تقابل با سنديکا. حزب اما از سنديکا ساختن توسط خود کارگران حمايت ميکند. شما اگر با اين معضلى داريد برويد سر اصل مطلب. فکر ميکنم به شهادت ادبيات مکتوب اگر صدها برابر نوع شما از سنديکاى واحد و هفت تپه و فعالين کارگرى سنديکاليست و غير سنديکاليست ما دفاع نکرده نباشيم کمتر نکرديم. کمونیسم کارگری منصور حکمت خيلى صريح از تشکلهای کارگری و "هر دو خشتى که کارگران روى هم ميگذارند" دفاع ميکند. و شماها اين را ميدانيد و آگاهانه و عامدانه تحريف ميکنيد.
آقاى فرد٬ بحث با شما در مورد سنديکا و شورا و کمونيسم وقت تلف کردن است. درد شما اينها نيست. حتى درد شما اين نيست که عملا و بطور واقعى نشان دهيد که چند اپسيلون به اعتراض و مبارزه کارگرى ربط داريد و مثلا کمونيسم کارگرى و حزب ما ندارد. ما البته براى هر فعال کارگرى و هر کمونيست و انقلابى که واقعا امرش آزادى طبقه کارگر و آزادى جامعه است احترام ميگذاريم. اما خطى هست که اصل و نسب سياسى اش به مائو و شفق سرخ و استالين و کمونيسم بورژوائى برميگردد٬ بقول شما "روشنفکر"است٬ همان پديده امروز با يک پسوند کارگرى خود را "فعال کارگرى" مينامد و از همه و بويژه کمونيستها طلبکار است. نه ميتواند نقش جدى و قابل ديدن در مبارزه جارى کارگران ايفا کند و نه ميتواند سياست و تئورى کمونيستى و سازمانگرانه در خدمت اين جنبش قرار دهد. کارش اينست که بقول آذر ماجدى از کارگر "ملت و نژاد" جديدى بسازد تا موقعيت ويژه خود را تثبيت کند. گرايش "کارگر کارگرى" يک گرايش از کمونيسم بورژوائى است که به امر ساده آزادى طبقه کارگر در گرو آزادى کل جامعه است کارى ندارد. شما و نوع شما بين اين الاکلنگ و دو قطبى "کارگر و روشنفکر" آمديد و رفتيد و هنوز درجا ميزنيد. نکات ديگرتان در مورد "ديکتاتورى پرولتاريا" و "آنارشيسم کمونيسم کارگرى" از فرط پرت بودن و من درآوردى بودن فاقد ارزش و وقت گذاشتن بعنوان يک بحث مستدل است. *